جوان آنلاین: چهل وششمین سالروز قیام ۲۹ بهمن ۱۳۵۶، را پشت سر نهادیم. با این همه بازگویی خاطره آن رستاخیز بزرگ، هماره نامکرر و مغتنم مینماید. در گفت وشنود پیآمده، سیدمحمد مسعود نقیب پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی، به ارائه روایت و تحلیل خویش از این رویداد پرداخته است. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقمندان را، مفید و مقبولآید.
نخستین پرسش ما در این گفت وشنود، در باب چگونگی آشنایی شما با جریان نهضت اسلامی است. شما از چه دورهای، وارد این فرآیند شدید؟
بسمالله الرحمنالرحیم. بنده از کودکی در خانوادهای که اجدادش روحانی بودند، بزرگ شدم. در شهر خلخال در محضر آیتالله یکتایی - که از علمای مبارز علیه رژیم پهلوی بودند- تلمذ کردم و تحت تعلیمات ایشان، با مبانی انقلاب آشنا شدم. بارها توسط ساواک، مورد تعقیب قرار گرفتم. در سال ۱۳۴۹ به تبریز آمدم و در جلسات سخنرانی علمای مبرز شهر، خصوصاً شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی - که در مسجد مقبره برگزار میشد- شرکت کردم. در آن زمان مطالب و اشعاری، را درباره رژیم پهلوی نوشته یا میسرودم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نزدیک به ۱۸ جلد کتاب که بیشتر درباره تاریخ این حرکت و مونوگرافی اشخاص بزرگ و... است، تألیف کردهام. اخیراً هم یکی از آنها، به عنوان اثر برتر انتخاب شده است.
مردم تبریز در فرازهای مهمی از تاریخ سیاسی و دینی معاصر، جزو پیشگامان بودهاند. نقش مردم و علمای این شهر در جریان انقلاب اسلامی، را چگونه ارزیابی میکنید؟
باید به این نکته اشاره کنم که در تبریز و مجموعه آذربایجان، چهار واقعه تاریخی فراموش نشدنی است. یکی نهضت تنباکو، دیگری انقلاب مشروطیت، مورد بعدی قیام ۱۵ خرداد و نهایتاً واقعه ۲۹ بهمن. پیش از آنکه به موضوع اصلی برسم، مایلم به برخی از فرازهای تاریخ دینی و سیاسی معاصر در این شهر، اشاره کنم. بنابر اسنادی که وجود دارد، در جریان رحلت آیتاللهالعظمی بروجردی مرجع اعلا و فقید شیعیان، تبریزیها با چند ده اتوبوس برای شرکت در مراسم عزاداری ایشان به قم رفتند. این نشان میداد که آنها، اساساً به مرجعیت علاقمند هستند. بعد از آیتاللهبروجردی نیز وقتی امام خمینی ظاهر شدند، تبریز در زمره اولین شهرهایی بود که به ایشان لبیک گفت. نماینده امام در تبریز، آیتالله قاضی بودند. ایشان با چند تن از علمای دیگر، رهبری مبارزات تبریزیها را بر عهده داشتند. ساواک در یکی از اسناد نوشته که ایشان «خمینی آذربایجان» هستند. در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال ۴۱، تبریز در زمره اولین شهرهایی بود که با راهنمایی آقای قاضی، علما، دانشگاهیان، بازاریان و اقشار گوناگونش به راه افتادند و مراکز حرکت هم چند مسجد بودند، از قبیل مساجد شعبان و طالبیه. تبریزیها مانند قمیها و تهرانیها آنچنان مبارزه کردند که لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی لغو شد. بعد در سال ۴۱، شاه به دستور امریکا اندیشه دیگری کرد و انقلاب سفید و رفراندوم ساختگی به راه انداختند. تبریزیها در رفراندوم شرکت نکردند. بعد از آن در سال ۴۲، اتفاقی که در مدرسه فیضیه افتاد، مشابهش در تبریز روی داد. در مدرسه طالبیه که بر در و دیوارش عکسهای امام را نصب کرده بودند، پاسبانها آمدند، بیاحترامی و عکسها را پاره کردند! طلبهها هم به دفاع از امام، دست به تظاهرات زدند. در روز شهادت امام جعفر صادق (ع) و مصادف با دوم فروردین که امام عید نوروز را عزای عمومی اعلام کرده بود، مردم در مساجد قزللی و مقبره جمع شده بودند. این جمعیت به راه افتاد و راهپیمایی پرشکوهی شکل گرفت. برخی عواملی که در میان مردم نفوذ کرده بودند، درگیری را آغاز کردند و نهایتاً دو نفر شهید شدند. تعدای از علما را دستگیر و برخی از آنها را نیز تبعید کردند. حتی آیتالله قاضی را پس از آزادی از زندان تهران، مجدداً دستگیر و به عراق تبعید کردند. ایشان سالهای متمادی، در تبعید بودند. در سال ۴۳ که حضرت امام را تبعید کردند، علمای تبریز در حمایت از ایشان اعلامیه صادر کردند. عدهای از مردم تبریز هم در اعتراض به تبعید رهبر نهضت اسلامی، دستگیر و زندانی شدند. آیتالله قاضی در سال ۴۴ که امام از ترکیه به نجف تبعید شدند، چون از محل دقیق اقامت امام اطلاع نداشتد، با حروف لاتین به حجتالاسلام والمسلمین شیخ نصرالله خلخالی تلگرافی مخابره میکند. ایشان ورود امام به نجف را تبریک میگویند و تأکید میکنند که سلام خطه آذربایجان را به امام برسانید. از سال ۴۴ تا سال ۵۰، تعداد زیادی از مبارزین انقلابی را در تبریز دستگیر کردند. بنابر اسناد، تنها ۵۵ نفر از دانشجویان را به دستور شاه دستگیر و به زندان اوین تهران فرستادند. بسیاری از بازاریان را نیز دستگیر کردند. دو نفر از بازاریان را داریم که حکم اعدامشان را صادر کرده بودند، ولی، چون انقلاب پیروز شد، اینان نجات یافتند. چند روز قبل از برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، امام سخنرانی کردند. رژیم پهلوی از ترس بر هم زدن جشن، پیشاپیش هزاران نفر را دستگیر کرد که تعدادی از بازداشتیها از تبریز بودند. حزب رستاخیز در سال ۱۳۵۳، اعلام موجودیت کرد. آیتالله قاضی، مردم را از ثبت نام در این حزب نهی کرد. تنها عدهای معدود از وابستگان به رژیم گذشته، در این حزب ثبت نام کردند، شاید برخی از آنها هم مجبور بودند. در فروردین ۱۳۵۵، شاه تاریخ هجری شمسی را به تاریخ شاهنشاهی تغییر داد. عده زیادی از مردم تبریز به هنگام نوشتن تاریخ، به سیاق قبل تاریخ را هجری قمری یا شمسی مینوشتند و از به کاربردن تاریخ مصوب رژیم، خودداری میکردند.
مبارزات مردم تبریز علیه رژیم شاه، از چه مقطعی علنیتر شد؟
در آبان ۱۳۵۶ و بعد از رحلت مشکوک آیتالله سیدمصطفی خمینی، در مسجد بادکوبه تبریز مجلس ترحیمی برگزار شد. قرار بود مرحوم حجتالاسلام والمسلمین فلسفی در آن جلسه سخنرانی کنند، اما، چون ایشان ممنوع المنبر بودند، مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حسینی همدانی سخنرانی کردند. بعد از سخنرانی ایشان، عدهای بیرون از مسجد تظاهرات کردند. ما اسنادی داریم که در دانشگاه، بازار و مساجد، هر روز به طور مستمر اعلامیه پخش میکردند و شبها هم، مردم به طور مداوم شعار میدادند. بعد از چاپ مقاله اهانتآمیز به رهبر انقلاب در دیماه ۱۳۵۶، مردم قم قیام کردند. رژیم پهلوی، خیزش قم را به شدت سرکوب کرد. پس از ماجرای قم و کشتار آن، ظاهراً رژیم تصور کرده بود که قضیه تمام شد. دیگر فکر شاه به اینجا نمیرسید که مردم آذربایجان به پاخیزند و برای شهدای قم چهلم میگیرند.
به نظر شما، علت چه بود که اربعینهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، از شهر تبریز کلید خورد؟
قاعدتاً اطلاع دارید که همسر شاه - فرح دیبا- آذری بود. حکومت تصور میکرد که مردم به پاس احترام به همشهری خود نیز که فرح باشد، حرکتی نمیکنند. اگر هم اقدامی صورت بگیرد، عدهای اندک از آن استقبال خواهند کرد. اما در عالم خارج، معادلات به گونهای دیگر رقم خورد. در برخی منابع مطرح میکنند که قیام ۲۹ بهمن خودجوش بوده است. باید به این نکته مهم اشاره کنم که خودجوش یعنی اینکه مردم دفعتاً و بدون برنامهریزی بیرون بیایند. در اسناد انقلاب اسلامی داریم که در ۲۶ بهمن ساواک به شهربانی گزارش میدهد که گوش به زنگ باشید، بازاریان قرار است که در ۲۹ بهمن جلسهای داشته باشند. ساواک حدس نمیزد که دامنه این حرکت، آنقدر وسیع باشد. فقط میدانست که یک جلسه است. فکر هم میکرد که تنها بازاریان این کار را میکنند، در حالی که علما، دانشجویان و اقشار مختلف، در این حرکت نقش اساسی داشتند. علمای برجسته تبریز، اعلامیهای برای اربعین شهدای قم در مسجد قزللی (حاج میرزا یوسف فعلی) صادر میکنند. آنان از مردم میخواهند که در روز شنبه ۲۹ بهمن از ساعت ۱۰ تا ۱۲، برای بزرگداشت شهدای قم در مسجد مزبور حضور یابند. مردم تبریز به دلایلی که اشاره میکنم، به دنبال حرکتی علیه رژیم پهلوی بودند:
۱- مردم میدانستند که تمام برنامههای شاه، دیکته شده از سوی امریکاست. ۲- حضور سیاسی، نظامی و اقتصادی مستشاران امریکایی در ایران، غوغا کرده بود! ۳- استبداد و دیکتاتوری خاندان پهلوی، در اوج خود قرار داشت. ۴- پستهای حساس به بهاییان واگذار میشد که مردم آن را قبول نمیکردند. ۵- انزجار مردم از کاپیتولاسیون و مصونیت اتباع بیگانه مخصوصاً امریکاییها که امام در سال ۱۳۴۳ آن را به باد انتقاد گرفته بودند. ۶- و بالاخره بیتوجهی به ارزشهای اسلامی و مبانی دینی مردم بود که اسباب انزجار آنان را فراهم میکرد. بنابراین برگزاری مراسم چهلم، بهترین بهانه برای مقابله با رژیم پهلوی بود. آیتالله قاضی در منزل خود با مشورت افراد خاص و به طور محرمانه، چنین مراسمی را برنامهریزی کرده بود. به هرحال با این انگیزهها، مردم جلوی مسجد قیزللی جمع شدند، اما دیدند که درب مسجد بسته است! وقتی خواستند مسجد را باز کنند، سرهنگ حق شناس جسارت کرد و گفت چه کسی در این طویله را باز کرد؟ در این میان غیرت دینی جوانی به اسم محمد تجلا به جوش آمد و کشیدهای به حق شناس زد، تا وی را تادیب کند. سرهنگ حق شناس اسلحهاش را درآورد و به محمد تجلا شلیک کرد. مردم پیکر مجروح او را بردست گرفته و حرکت کردند. البته از این قسمت ماجرا به بعد، دیگر مردم خودجوش به میدان آمدند. عدهای به سمت خیابان شهناز قدیم - شریعتی فعلی- رفتند و سینماها و مشروب فروشیها را، به آتش کشیدند. مردم به صورت پراکنده به سمت دانشسرا، میدان ساعت و راسته کوچه و بازار حرکت کردند. در نصف روز ۲۹ بهمن، تبریز به یک شهر جنگ زده تبدیل شد! استاندار وقت، اسکندر آزمون بود. وی در روز قبل از واقعه، برای مأموریت یا بازدید، به پارسآباد مغان رفته بود. شب بعد از بازگشت از مأموریت، به منزل یکی از دوستانش در کوی ولیعهد رفت. علی الظاهر مست و به خواب سنگینی هم رفته بود. در روز ۲۹ بهمن، به دنبال اسکندر آزمون میگردند و حوالی ظهر در آنجا پیدایش و ماجرا را برایش تعریف میکنند که تبریز چنین اوضاعی دارد! اسکندرآزمون میپرسد یعنی چه؟ جایی که اسکندر هست، کسی نمیتواند کاری کند! اطرافیانش میگویند دیگر تمام شد! تبریز دیگر تمام شد!
ما سندهایی داریم که نشان میدهد، تبریز حلقه اصلی ادامه چهلمها تا پیروزی انقلاب اسلامی است، یعنی خط قرمز را شکست و نهضت را به جلو سوق داد. اگر چه قم نقطه آغاز بود، ولی بعد از تبریز این حلقه زنجیر وار و پیدرپی در یزد، مشهد، رفسنجان، جهرم، اهواز و شیراز، تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. به واقع قیام مردم تبریز، جسارت اهالی دیگر شهرها را افزایش داد. البته برجستهترین نکته در این میان، غیرت و تعصب دینی تبریزیها، وفاداری آنان به ائمه معصومین (ع) و ارادتشان به امام خمینی بود. قیام مردم تبریز در ۲۹ بهمن، انگیزههای ظاهری و باطنی داشت. انگیزه ظاهری شهدای قم بودند، ولی انگیزه باطنی علاقهمندی به اسلام، تشیع و ائمه اطهار (ع) بود.
بر حسب اسناد و برای نخستین بار، مجسمه شاه در شهر تبریز به زیر کشیده شد. ماجرا از چه قرار بود؟
بله، برای نخستین بار در تبریز بود که مجسمه شاه را پایین آوردند. حتی تانکها هم آمدند، اما دیگر دیر شده بود و نتوانستند کاری بکنند. این اتفاق بازتابهای خارجی زیادی داشت، این بازتاب خارجی برای ایجاد جسارت در دیگر شهرها، بسیار مؤثر بود. پس از این رویداد بلافاصله مقامات را تعویض کردند که نفس این اقدام هم به ضرر رژیم بود.
پس از قیام ۲۹ بهمن تبریز، جمشید آموزگار به این شهر آمد. وی در سخنرانی خود، قیام مردم را به خارجیها نسبت داد. این سفر چه بازتابی داشت؟
جمشید آموزگار در ۲۰ فروردین ۱۳۵۷، به تبریز آمد. کارمندان، دانشجویان و مردم عادی را از شهرهای دیگر، بالاجبار به میدان استانداری تبریز آورده بودند. در این سفر توکلی وزیر نیرو، یگانه وزیر دارایی، گنجی وزیر آموزش و پرورش، معینی وزیر کار، سناتور موسوی، قائم مقامهای حزب رستاخیز و چند تن از نمایندگان مجلس شورای ملی و سنا، آموزگار را همراهی کردند. آموزگار و هیئت همراه، در ساعت ۱۱ و ۴۵ دقیقه به میدان قیام رسیدند. مراسم شروع شد. ابتدا استاندار و سپس نماینده دانشگاهیان، فرهنگیان، کارگران، کشاورزان و دانشجویان در جایگاه صحبت کردند. بعد از سخنان اینها، جمشید آموزگار به پشت تریبون رفته و سخنرانی نمود. بعد از سخنرانی آموزگار، قطعنامه و دعا خوانده شد. جمشید آموزگار قیام مردم تبریز را، به خارجیها نسبت داد و گفت اینها مردم تبریز نبودند که قیام کردند، بلکه خارجیها بودند. مردم بلافاصله خندیدند که چگونه این همه خارجی وارد کشور شدهاند که مرزبانان آنها را ندیدهاند!
به هر حال مِهر امام خمینی، همواره در دل مردم تبریز بود. در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و زمانی که هواپیمای حامل ایشان از آسمان تبریز عبور میکرد، آیتالله قاضی از طریق فرستنده به حضرت امام پیام داد که ما آذربایجانیها و مردم تبریز قدوم شما را خیر مقدم میگوییم، اگر لطف کنید و همین جا فرود بیایید، ما در خدمت شما هستیم. امام در پاسخ به شهید قاضی میفرمایند: مردم در تهران منتظر ما هستند. چند روز بعد در ۱۸ بهمن، وقتی آقای قاضی در تهران به خدمتشان رفته بودند، تشکر بلند بالایی از مردم تبریز کردند. این خبر در روزنامههای آن دوره درج شد؛ و بالاخره آثار قیام ۲۹ بهمن، را چگونه ارزیابی میکنید؟
بیشک این رویداد تاریخی، در پیروزی انقلاب نقش مؤثری داشت. بنابر آمار رژیم پهلوی، مردم تبریز در آن روز، در حدود ۴۳ بانک و مرکز فساد را به آتش کشیدند. علاوه بر آن به ساختمانهای حزب رستاخیز، سه باب سینما، ساختمان کاخ جوانان، ساختمان تعاون روستایی و تعدادی اتومبیل که متعلق به بهاییان بود، خسارت زدند. ۱۴ نفر شهید، ۱۸۰ نفر زخمی، حدود ۵۸۱ نفر دستگیر و ۵۴۸ نفر زندانی شدند. جالب است که حتی زمانی که مردم به بانکها حمله میکردند، تدین و پرهیزکاری را فرو نمینهادند و پولهایی که بر زمین ریخته شده بود را بر نمیداشتند، چون آن را بیتالمال قلمداد میکردند. فقط اماکن متعلق به بهاییت، مراکز فساد، سینماهایی که سر در آن عکس مبتذل داشت، مشروب فروشیها، مجسمه شاه و ماشینهای حزب رستاخیز را امحاء میکردند. نکته قابل توجه اینکه حضرت امام به آیتالله قاضی دستور دادند که به مجروحان حادثه که طبعاً از نظر مالی لطمه خورده بودند، کمک شود. در نامه حجتالاسلام والمسلمین میرزا نجف آقازاده خطاب به بنده (زمانی که در مرکز اسناد ملی بودم) نوشته شده است که وقتی آیت الله قاضی فرمودند: به منزل مجروحان بروید، آدرسشان را مینوشتیم و میرفتیم. برای مجردها ۵۰۰ تومان و برای متاهلها هزار تومان، مبلغ ناچیزی نبود. اما اکثر آنها قبول نمیکردند. روی برگه مینوشتند ما این پولها را نمیگیریم، ما بخاطر خدا قیام کردیم نه پول! بنابر اسناد موجود، دادستان وقت تبریز به رئیس دادگاه مربوطه نامهای نوشته است که ۷۰ نفر از دستگیرشدگان افراد صغیر هستند، تکلیفشان را مشخص کنید! بنا بر قانون نیروهای شهربانی و امنیتی، حق بازداشت افراد صغیر را نداشتند. شاید این عده، برای تماشا آمده بودند. عدهای از عابران پیاده را نیز، دستگیر کرده بودند. امام به همین مناسبت، بیانیه بسیار جالبی میدهند که من بخشهایی از آنرا میخوانم: «سلام بر اهالی شجاع و متدین آذربایجان عزیز. درود برمردمان و جوانان غیرتمند تبریز. درود بر مردانی که در مقابل دودمان بسیار خطرناک پهلوی قیام کردند و با فریاد مرگ بر شاه، خط بطلان بر گزافه گوییهای او کشیدید. زنده باشند مردم مجاهد تبریز که با مجاهدت خود، مشت محکمی بر یاوه گویان زدند. من نمیدانم با چه زبانی به اهالی محترم تبریز و بر مادران داغ دیده و پدران مصیبت کشیده، تسلیت بگویم. من به شما اهالی محترم آذربایجان نوید میدهم، نوید پیروزیی نهایی. شما مردم آذربایجان غیور بودید که در صدر مشروطیت، برای کوبیدن استبداد و خاتمه دادن به خودکامگی و خودسری سلاطین جور به پا خاستید و فداکاری کردید....» علاوه بر امام، علمای بلاد مختلف و نیز شخصیتهای مطرح آن دوره، نزدیک به ۶۰ بیانیه و نامه منتشر کردند که در دسترس محققین است. به مناسبت قیام فروردین ۵۶ اشعاری نیز سروده شده که نام سرآینده آن نیست. البته در آن شرایط نیز معقول بود که شاعران نام خود را پای اثر خود نگذارند. اما ظاهراً این دوبیتی را، از مهاباد برای تبریز سرودهاند:
کوبنــــــده ضحاک زمان ملت تبریز
رسوا کن قانون شکنــان ملت تبریز
از بیخ برانداختنش امری طبیعی است
بنیاد رژیم ستـــــم از ضربت تبریز