کد خبر: 1216544
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۵:۰۰
«پدیده جاسوس- خبرنگار در تاریخ معاصر ایران» در گفت‌وشنود با قاسم تبریزی
بعد از پایان جنگ تحمیلی، یک جنگ فرهنگی علیه نظام اسلامی شروع شد. آنجا با صدام می‌جنگیدیم، اینجا با ایسم‌های وارداتی و ترجمه‌ای. حمله به چهره‌های موجه، متأسفانه بعضی را منفعل و برخی دیگر را منزوی ساخت، البته بعضی‌ها هم، پایدار ایستادند. حاصل رفتار‌های آن دوره، قداست‌زدایی از اسلام، انقلاب، نظام، شخصیت‌ها و انحراف نسلی که شاهد قضایا بود، شد. در کل این حرکت نه تنها اسلامی نبود، بلکه ضداسلام بود و نه تنها سیاسی نبود، بلکه ضدسیاست بود
سمانه صادقی
جوان آنلاین: تعقیب قضایی دو تن از خبرنگارانی که بسترساز اغتشاشات سال گذشته شدند، اصطلاح «جاسوس- خبرنگار» را بر سر زبان‌ها انداخت، با این همه ممکن است برای عده‌ای، پیشینه و قلمرو تاریخی این اصطلاح چندان شفاف نباشد. در گفت‌وشنود پی‌آمده، قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران این پدیده را در تاریخ معاصر ایران رصد کرده است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 در تاریخ معاصر ایران و بر حسب اسناد، گرایش برخی خبرنگاران به جاسوسی برای کشور‌های بیگانه تا چه حد قابل رصد و اثبات است؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. در یک پاسخ اجمالی باید گفت که موضوع جاسوسی خبرنگاران در کشور ما، ابعاد وسیعی دارد. علاوه بر آنکه غربی‌ها هم در این موضوع، سابقه و شیوه خاص خود را دارند. ما گاهی با این خبر مواجه می‌شویم که خبرنگاری به طور مستقیم، وابسته به بیگانه است و با انجام مصاحبه یا تهیه گزارشی جنجالی، مسئله‌ای را پیش آورده است. در جامعه ما از مشروطه به بعد که روزنامه‌نگاری رونق گرفت و تا پیروزی انقلاب اسلامی، بخشی از جریده‌نویسان شخصاً یا از طریق احزاب و گروه‌ها، وابسته به غرب یا مستقیماً فراماسون بودند! در نگاه کلی خبرنگاران آن مقطع هم، در ذیل این عناوین حرکت می‌کردند، البته پیش از مشروطه هم ما نشریاتی از این قبیل داشتیم که از جمله آن‌ها می‌توان به روزنامه قانون میرزاملکم‌خان اشاره کرد، اما پس از مشروطه، عملکرد بسیاری از نشریات در جهت منافع، فرهنگ و اهداف غرب بود. در دهه ۱۳۲۰، اما وابستگی نشریات گسترش بیشتری پیدا کرد چراکه در دوره رضاخان به دلیل اختناق موجود، تعداد روزنامه‌ها اندک بود، اما به واسطه آزادی نسبی که از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۳۲ در کشور ایجاد شد، نشریات گسترش یافتند و به گونه‌ای مدیریت شدند که غرب از فعالیت آن‌ها منتفع شود. من فکر می‌کنم اگر ما ریشه تاریخی موضوع را پیدا کنیم، بهتر می‌توانیم جاسوس- خبرنگاری را بفهمیم. 
 
 با توجه به موضوع مصاحبه، مفاد مطبوعات دوره پهلوی را به چند بخش می‌توان تقسیم کرد؟
در نگاهی کلان مطالب نشریات پیش از انقلاب اسلامی را می‌توان به چهار بخش تقسیم کرد:
۱- رویکرد‌های دینی و مطالبی که بازگو کننده فرهنگ و سنت اسلامی باشد، در آن‌ها وجود نداشت. ۲- مطالب عمدتاً در راستای تبلیغ فرهنگ و برتری غرب بود. ۳- کلان تولیدات، تجلیل از حاکمیت پهلوی و مهره‌های آن بود، اما در حاشیه، معرفی شخصیت‌های لائیک غربی نیز وجود داشت. ۴- روزنامه‌نگاران وابسته در آن‌ها فعالیت داشتند. 
به عنوان نمونه‌ای از مطبوعات دهه ۱۳۲۰ می‌توان به مجله تهران‌مصور اشاره کرد. طبق اسناد، مؤسس این مجله عبدالله والا از فراماسون‌ها و طرفداران رژیم‌صهیونیستی است. تهران‌مصور از جمله نشریاتی بود که براى تعدیل جو ضداسرائیلى در ایران، نماینده‌ای را به فلسطین اشغالی اعزام کرد! اسماعیل رائین، نماینده مجله تهران‌مصور در این سفر مطبوعاتی بود. روابط مدیر این مجله با رژیم‌صهیونیستى آنچنان پیش رفت که در اقدامی علنی علامت «ستاره شش پر» را روی جلد مجله خود آورد! در سال ۱۳۵۳ و به دلایلی، امتیاز تعدادی از نشریات از جمله تهران‌مصور لغو شد. تا این زمان، تهران‌مصور در جهت پیاده‌سازی اهداف غرب عمل می‌کرد. در شهریورماه سال ۱۳۵۷، فتح‌الله والا برادر عبدالله والا با سفارت امریکا تماس گرفت که مجله ما چطور و چگونه می‌تواند فعالیت داشته باشد؟ با اجازه امریکایی‌ها و انتخاب مسعود بهنود به عنوان سردبیر، این مجله جریان‌سازی خود را چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز کرد. با توجه به روندی که مدیران «تهران‌مصور» در پیش گرفته بودند، این نشریه پس از تصویب لایحه مطبوعات در تابستان۱۳۵۸ توقیف شد. از جمله مطالب تهران‌مصور در دوره جدید این بود که وقتی دکتر علی شایگان از امریکا بازگشت، با انتشار عکسی از او نوشت: اولین رئیس‌جمهور ایران وارد کشور شد! پس از آن این مجله در مطلبی دیگر، مسعود رجوی را به عنوان رئیس‌جمهور آینده ایران معرفی کرد! همچنین برای اولین بار در مطلبی از شیخ عزالدین حسینی تجزیه‌طلب، به عنوان عالمی باتقوا، ژرف‌اندیش و مستقل نام برد! در حالی که اسناد ارتباط او با ساواک، موجود بود، اما همین نشریه از شهید دکتر چمران عکسی منتشر کرد که از شیشه عینکش با توپ و تانک مردم با مردم سخن می‌گوید! این نشریه همانطور که قبل از پیروزی انقلاب، در جهت منافع امریکا، رژیم‌صهیونیستی و حکومت پهلوی قدم برمی‌داشت، بعد از آن هم چنین رویه‌ای را ادامه داد. در کتاب «مجله تهران‌مصور به روایت اسناد ساواک» به بسیاری از این مسائل اشاره شده است. نمونه دیگر روزنامه آیندگان بود که با سرمایه امریکا و اسرائیل و ریاست داریوش همایون راه‌اندازی شد. همایون از اعضای سازمان سیا بود. مئیر عزری، فعال فرهنگی اسرائیل در ایران (در واقع جاسوس موساد در ایران) می‌گوید: ما ۵/۱ میلیون- البته ایشان ۳ میلیون تقاضا کرده بود- و ۵/۱ میلیون هم مؤسسه فرانکلین، در اختیار همایون گذاشتیم! این روزنامه منتشر می‌شود و به اسرائیلی‌ها هم تضمین می‌دهد مطالبی علیه اعراب و به نفع اسرائیل بنویسد، البته همان موقع افرادی، چون استاد سیدهادی خسروشاهی- که جریانات را می‌شناختند- نوشتند: این نشریه ارگان اسرائیل است! بعد‌ها هم با انتشار کتب «داریوش همایون به روایت اسناد ساواک» و «روزنامه آیندگان به روایت اسناد ساواک»، مشخص شد این روزنامه اسرائیلی- امریکایی است. سردبیر این روزنامه هم هوشنگ وزیری از تروتسکیست‌های چپ بود که با رژیم پهلوی همکاری می‌کرد. مسعود بهنود هم از خبرنگاران این نشریه بود. حال با چنین پشتوانه‌ای، انتظار است بهنود در صفحه ادبی این روزنامه چه بنویسد؟ از اسلام و انقلاب و مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم؟ دیگر خبرنگاران یا فعالان این روزنامه، چه می‌نویسند؟ مشخص است، همان که اربابان‌شان خواسته‌اند. حال این سیاهه نشریاتی است که ما بر اساس اسنادی که از آن‌ها در دست داریم، تحلیل‌شان می‌کنیم، بماند آن‌هایی که سندی درباره‌شان نداریم یا آن‌ها موفق شده‌اند از خود برجا نگذارند. 
 
 شاخص‌ترین روزنامه‌نگاران جاسوس در دوره معاصر، چه کسانی بودند؟ و بیشتر برای کدام کشور‌ها جاسوسی می‌کردند؟
این سیاهه طولانی است. از جمله این روزنامه‌نگاران، سیدضیاءالدین طباطبایی است. او با انگلیسی‌ها ارتباط خوبی داشت و از مدافعان قرارداد ۱۹۱۹ بود. سیدضیاء فعالیت مطبوعاتی‌اش را در سال ۱۲۹۰ و ۱۰ سال قبل از کودتای رضاخان آغاز کرد. چاپخانه نشریه را هم صهیونیست‌ها در اختیارش گذاشتند. او ابتدا روزنامه «رعد» و بعد از مدتی روزنامه «برق» را منتشر کرد. پس از کودتا سیدضیاء به نخست‌وزیری رسید، ولی پس از ۱۰۰ روز و طی مأموریتی از سوی انگلیسی‌ها، نهایتاً به فلسطین رفت و واسطه خرید زمین از مسلمانان به صهیونیست‌ها شد. در سال ۱۳۲۲ و بعد از بازگشت به ایران، مجدداً روزنامه «رعد و برق» را منتشر کرد و حزب تشکیل داد. حال روزنامه‌ای که ماهیت انگلیسی- صهیونیستی دارد، عادی است که خبرنگارانش هم همان طرز فکر را داشته باشند، حتی اگر ما ده‌ها نفر، چون علی جواهرکلام یا حکیم الهی را نیز در آن نشریه ببینیم. از دیگر چهره‌های مشهور که به قول خودش «آلت فعل» بوده، سیدحسن تقی‌زاده است. او پس از آشنایی با آثار «میرزاملکم‌خان» و «طالبوف» و روزنامه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور، به شدت به اندیشه‌های تجدد‌طلبانه غربی گرایید. تقی‌زاده که در سال ۱۹۱۵ به دعوت آلمان به برلین سفر کرده بود، با گروهی از دوستان تجددخواهش «کمیته ملیون ایرانی» را تشکیل داد و مجله کاوه را منتشر کرد. کاوه در دو دوره به چاپ رسید که در دوره اول به «کاوه جنگ» و در دوره دوم به «کاوه صلح» مشهور شد. کاوه صلح خط‌مشی خود را ترویج تمدن اروپایی قرار داده بود. 
 
 ظاهراً ترویج غرب، تنها موضوعی نبود که مورد تبلیغ تقی‌زاده قرار گرفت. او بر چه مفاهیم دیگری پافشاری می‌کرد؟
 ایران‌باستان مسئله دیگری بود که تقی‌زاده درباره آن مقاله می‌نوشت. او معتقد بود: «هویت ما ایران باستان است، بنابراین ترقی و پیروزی ما در گرو تجددگرایی و هویت یافتن ایران‌باستان است...». تقی‌زاده حتی در سخنرانی‌اش در باشگاه فرهنگیان در سال ۱۳۳۹ گفت: «اولین کسی که بمب تقلید از غرب را در ایران منفجر کرد، من بودم، البته به زعم برخی شاید کمی افراط بود، ولی به هر حال مرحله‌ای بود که باید از آن عبور می‌کردیم...». محمدعلی فروغی از روزنامه‌نگاران و رجالی بود که به شکل خانوادگی در خدمت انگلیس بودند! پدر او محمدحسین فروغی مجله «تربیت» را داشت که محمدعلی در نوجوانی مقالاتی در آن می‌نوشت. فروغی بعد از پدر، روزنامه «ادب» را منتشر کرد. او علاوه بر روزنامه‌نگاری، تدریس هم می‌کرد. فعالیت او در دوره رضاخان، بسیار قابل توجه و درخور بحث مبسوط است. مورد دیگر، علی دشتی صاحب امتیاز روزنامه «شفق سرخ» است. او متولد کربلا بود، ابتدا نزد دایی‌اش به بوشهر و پس از مدتی به شیراز رفت. دشتی قبل از کودتای ۱۲۹۹ به تهران آمد و با انتشار روزنامه شفق سرخ و مطالبی در تثبیت اینکه «ایران نیاز به یک دیکتاتور منور دارد» یا «یک حکومتگر حاکم- عامر می‌تواند جامعه را به وحدت و امنیت برساند»، زمینه پذیرش کودتا را در جامعه فراهم کرد. 
 
 دشتی در دوره رضاخان، چه نقشی دارد؟ این را از آن جهت می‌پرسم که وی پس از فرار قزاق درباره سرقت جواهرات سلطنتی از سوی وی هشدار داد؟
در دوران حاکمیت رضاخان، علی دشتی به همراه عبدالرحمن فرامرزی مأمور سانسور مطبوعات شدند! دشتی در سال ۱۳۲۰- که نماینده مجلس بود- حزب عدالت را به دفاع از انگلیسی‌ها تأسیس کرد. احمد هومن و ابراهیم خواجه‌نوری از فراماسون‌های برجسته از دیگر مؤسسان «حزب عدالت» بودند. محمد حجازی (مطیع‌الدوله) سناتور مجلس از روزنامه‌نگاران فعال دوره رضاخان و مدیر مجله «ایران امروز» بود. مطالب او در جهت تثبیت منافع پهلویسم بود. حجازی قلم روانی داشت و حدود ۳۰ جلد کتاب داستان نوشته است. یکی از آن‌ها به نام «زیبا» علیه قاجار و در تجلیل از کودتای ۱۲۹۹ است. ابراهیم خواجه‌نوری مدیر روزنامه عدالت (ارگان حزب عدالت) تا دهه ۳۰ در این حزب فعال بود. یک دوره هم سفیر مصر بود، ولی به دلایلی اخراج شد! خواجه‌نوری بعد از کودتای ۱۳۳۲ در روزنامه‌های کیهان و اطلاعات مطالبی علیه دین و عرفا می‌نوشت. درباره محمد عاصمی، خیلی کم صحبت شده است. عاصمی از هنرمندان تئاتر و عضو کمیته مرکزی حزب توده بود. وی پس از کودتای ۱۳۳۲ تحت پیگرد قرار گرفت و به آلمان گریخت. عاصمی در فروردین ۱۳۴۲، نشریه‌ای به نام کاوه (این غیر از مجله کاوه تقی‌زاده است) را به زبان فارسی در مونیخ منتشر کرد که مقالاتی علیه اسلام داشت. او حتی کتاب «۲۳ سال» علی دشتی را که علیه پیامبر اسلام (ص) بود به صورت سلسله‌مقالاتی در نشریه‌اش منتشر کرد! عاصمی همچنین مطالب کتاب «مطالعات اسلامی» گلدزیهر، ترجمه‌شده از سوی علینقی منزوی را که علیه اسلام بود نیز منتشر کرد. انتشار این مطالب نشان می‌دهد، هدف وی مبارزه با اسلام و دین بوده است. او در همین دوران از سوی ساواک جذب شد. هرچند تا سال ۱۳۵۰ سعی در مخفی کردن این همکاری می‌کرد، ولی در جشن‌های شاهنشاهی ویژه‌نامه‌ای درباره رژیم پهلوی و جشن منتشر کرد که وابستگی‌اش به رژیم را علنی ساخت. دیگر روزنامه‌نگاری که فعالیتش از دهه ۲۰ تا سال ۱۳۵۷ ادامه داشت، داریوش همایون است. اگرچه درباره روزنامه‌اش به نکاتی اشاره کردیم، اما مناسب است درباره خودش نیز قدری بگوییم. همایون فعالیت سیاسی‌اش را با حزب انگلیسی پان‌ایرانیسم و در سال ۱۳۲۶ شروع کرد. او پس از آنکه حزب پان‌ایرانیست در دی‌ماه سال ۱۳۳۰ با حزب «نبرد ایران» ادغام و حزب «ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیسم» تشکیل می‌شود، فعالیتش را در آن تشکل ادامه داد. این همکاری تا سال ۱۳۳۱ ادامه داشت، ولی همایون پس از آن با امریکایی‌ها مرتبط شد. عده‌ای معتقدند این ارتباط، به واسطه ازدواج او با دختر فضل‌الله زاهدی رخ داده است. برخی دیگر هم می‌گویند، این ارتباط به خاطر توانایی همایون در نوشتن مقاله و تحلیل بوده است. در هر صورت او بعد از کودتای ۱۳۳۲ به خدمت امریکایی‌ها درآمد، حتی در سال ۱۳۴۰ که امریکایی‌ها به نوعی قصد حذف شاه را داشتند، او به همراه ۲۶ نفر دیگر و به عنوان دانش‌آموختگان دانشگاه هاروارد، عضو جبهه ملی شد و شروع به فعالیت کرد. جالب است که عنوان فعالیت آن‌ها این بود که شاه صلاحیت سلطنت ندارد! این اتفاق در شرایطی رخ داد که ساواک برقرار بود و شاه هم سلطنت می‌کرد! با این حال ساواک حق اعتراض به این گروهی را که علیه رژیم فعالیت می‌کرد، نداشت! چراکه وابسته به سازمان سیا بودند. 
 
 تغییر مشی سیاسی همایون در چه مقطعی روی داد؟
پس از تعهد شاه به امریکایی‌ها، همایون از جبهه ملی بیرون آمد و مسئول بخش بین‌الملل مؤسسه فرانکلین شد. در قضیه کودتای اندونزی، او در قالب روزنامه‌نگار، اما در واقع به عنوان مأمور سیا به آن کشور سفر کرد، حتی در جنگ شش روزه اعراب، او در اسرائیل فعال بود. همه این نکات، در کتاب داریوش همایون به روایت اسناد ساواک آمده است. زین‌العابدین رهنما قبل از کودتای ۱۲۹۹ از عراق به ایران آمد و «روزنامه ایران» را راه‌اندازی کرد. رهنما زبان فرانسه و عربی را بلد بود و قلم خوبی هم داشت. در ماجرای کودتا از مدافعان صددرصد آن بود. بعد از کودتا نیز همچنان فعالیتش را ادامه داد، البته در دوره‌ای، رضاخان نسبت به او بدبین شد و به بیروت تبعیدش کرد. او در این دوره روزنامه‌اش را به محمدحجازی (مطیع‌الدوله) - که از فراماسون‌های برجسته است- واگذار کرد. در سال ۱۳۲۰ به کشور بازگشت و دبیرکل انجمن قلم امریکایی‌ها شد، البته حرفه روزنامه‌نگاری را هم ادامه داد. او کتابی هم درباره امام حسین (ع) نوشت که جمالزاده هم بر آن مقدمه‌ای دارد. رهنما زندگی امام سوم شیعه را بهانه قرار داد تا یک دوره تاریخ ایران را بنویسد! بهانه‌اش هم این بود که بگوید شهربانو همسر امام حسین (ع) ایرانی بوده است. از دیگر روزنامه‌نگارانی که ابتدا گزارش‌نویس بود، مصطفی‌الموتی است. او از دهه ۱۳۲۰ و در ۱۵ سالگی روزنامه‌نگاری را آغاز کرد. پیش از کودتای ۱۳۳۲ به نفع حزب توده فعالیت داشت و در همه‌پرسی دکتر مصدق در مازندران به نفع وی تلاش می‌کرد، اما پس از مدتی از هواخواهان حکومت پهلوی شد و در سال‌های ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ در روزنامه «داد» مقالاتی بر ضددولت مصدق می‌نوشت. الموتی پس از کودتا، روزنامه «صبح امروز» و «مجله دانشمند» را منتشر کرد. در سال ۱۳۳۸ و در دولت دکتر اقبال، معاون نخست‌وزیر و مدیر کل سازمان بازرسی و در سال ۱۳۳۹ با استعفا از معاونت نخست‌وزیری، نامزد نمایندگی مجلس شورای ملی شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به انگلیس رفت و ۱۶ جلد «تاریخ عصر پهلوی» و چهارجلد «رجال پهلوی» را نوشت. علیرضا نوری‌زاده در سال‌های ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷ از روزنامه‌نگاران نسبتاً مذهبی و ضدصهیونیسم بود. ادبیات عرب را خوب می‌دانست و کتاب «حماسه فلسطین» را هم ترجمه کرده بود. او دو کتاب دیگر از شعرای فلسطین را نیز ترجمه کرده است. 
 
 چرخش نوری‌زاده به سوی حکومت پهلوی، چگونه بود؟
در سال ۱۳۴۹ به هویدا و رژیم پهلوی نزدیک و به قولی: لقمه نانی شد و سگ او را خورد! نوری‌زاده با توجه به اینکه جریانات مذهبی را می‌شناخت تا سال ۱۳۵۷ مشاور خوبی برای ساواک و جریانات وابسته به حکومت شد. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مجله «امید ایران» را منتشر کرد. او در این دوران، با سفارت امریکا همکاری داشت و با آن‌ها مشورت می‌کرد، به همین دلیل هم در نشریه‌اش، به دفاع از شاپور بختیار با تیتر‌هایی نظیر خیانت یا خدمت می‌پرداخت. بعد‌ها هم به انگلیس پناهنده شد. 
 
 ظاهراً می‌توان امیرعباس هویدا را نیز در زمره روزنامه‌نگاران قلمداد کرد. اینطور نیست؟
بله. هویدا از دهه ۳۰ تا اوایل دهه ۴۰ مجله کاوش را منتشر می‌کرد، البته خودش کمتر قلم می‌زد و عنوان مدیر مجله را داشت. او از آغاز، نوعی گرایش به لائیسیته و غرب داشت، از همین طریق هم توانست اهل قلم را دور خود جمع کند. افرادی، چون صادق چوبک و دیگران با هویدا مرتبط بودند و حتی در دوره نخست‌وزیری‌اش، با او جلسات منظم داشتند. دیگری احسان یارشاطر از یهودی‌تباران بهائی بود. او در دهه ۲۰، تحصیلاتش را در رشته ایران باستان ادامه داد و مدتی هم در انگلستان تحصیل کرد. یارشاطر بعد از ابراهیم پورداوود، کرسی ایران‌شناسی دانشگاه تهران را عهده‌دار شد. مجله «راهنمای کتاب» را بین سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ منتشر می‌کرد. با آنکه روابط خوبی با انگلیسی‌ها داشت، ولی امریکایی‌ها هم با او همکاری می‌کردند. آن‌ها در برابر مؤسسه «فرانکلین» بنگاه «ترجمه و نشر کتاب» را راه‌اندازی کردند که فقط کتاب‌های اروپایی را چاپ می‌کرد. همانطور که فرانکلین کتاب‌های امریکایی منتشر می‌کرد، او از فراماسون‌های فعال بود و ارتباطش هم با اسدالله علم، این تردید را به یقین نزدیک می‌کند. او حتی برای وکالت مجلس، افرادی را به اسدالله علم معرفی می‌کرد. یارشاطر در مجله‌اش علاوه بر تمجید از اروپایی‌ها، گاهی از بهائیان نیز علناً تمجید می‌کرد، حتی مطلبی از شاپور راسخ منتشر کرد که در آن نوشته بود: «جهان در انتظار تحقق دین جهانی است، اگر جهان با این دین جهانی آشنا شود، مسلماً تحول عظیمی در دنیا به وجود می‌آید...». منظور از دین جهانی همان بهائیت بود. سردبیری مجله را هم ایرج افشار بر عهده داشت. جلال آل‌احمد در نامه‌ای به افشار اعتراض می‌کند: «چرا مطالب را در خفا مطرح می‌کنید؟ علناً حرف‌تان را بگویید و در دانشگاه تهران یک کرسی بهائی‌شناسی تشکیل دهید تا مردم دنیا بدانند در عصری که سوسیالیسم به بن‌بست رسیده، پیغمبر پیزوری قرن بیستم در دنیا، چه غلطی می‌خواهد بکند؟». یارشاطر از بهائیان و فراماسون‌های فعال بود که بعد از پیروزی انقلاب به امریکا رفت. او با امکاناتی که دانشگاه برکلی در اختیارش قرار داد، دائره‌المعارف ایرانیکا را منتشر کرد. فرد قابل اشاره دیگر، پرویز رائین، نماینده خبرگزاری آسوشیتدپرس در تهران است. او به عنوان گزارشگر و مسئول خبرگزاری، ارتباط خوبی با امریکایی‌ها داشت. برادر وی اسماعیل رائین هم مخبر ساواک بود. اسماعیل که ابتدا کارمند اداره پست و تلگراف بود، پس از مدتی به مطبوعات راه یافت و در مجله تهران‌مصور، آتش و همچنین روزنامه اطلاعات مقاله نوشت، با این حال اسماعیل بیش از آنکه روزنامه‌نگار باشد، نویسنده بود. کتاب‌هایش را هم عمدتاً با دستور ساواک می‌نوشت. سه جلد کتاب فراموشخانه رائین، بخشی از اسناد ساواک در رابطه با فراماسون‌هاست چراکه امریکایی‌ها در سال ۱۳۴۶ و به دنبال رویارویی با جریان ماسون‌های انگلیسی، اقدام به انتشار آن‌ها کردند. رائین از طرف ساواک با سفارتخانه‌های اروپای‌شرقی از قبیل لهستان، چک و بلغارستان ارتباط داشته و گزارشاتش را برای آن‌ها ارسال می‌کرده است. در زمان مهاجرت امام خمینی به پاریس، او از طرف ساواک مأمور تشویق اطرافیان ایشان برای سفر به الجزایر یا امریکا می‌شود. 
 
 در دوران پهلوی برخی روزنامه‌نگاران وابسته نیز بودند که با تظاهر به فاصله با حاکمیت می‌نوشتند! از دیدگاه شما، چهره‌های شاخص این جریان از چه کسانی تشکیل می‌شد؟ 
از جمله آنها، حسن ارسنجانی مدیر روزنامه «داریا» است. ارسنجانی قدرت تحلیل بالایی داشت و مدتی علیه انگلیسی‌ها، امریکایی‌ها و دکتر مصدق مقاله نوشت. در اسناد لانه جاسوسی آمده که او ضدامریکا و انگلیس است، ولی ارتباط خوبی با اسرائیلی‌ها دارد. ارسنجانی در «انقلاب سفید شاه و ملت» وزیر اصلاحات ارضی بود. بعد‌ها به عنوان سفیر ایران به ایتالیا رفت. محمود طلوعی از فراماسون‌های فعال بود و با امریکایی‌ها ارتباط داشت. طلوعی از سال ۱۳۲۷ تا سال ۱۳۳۵، سردبیر مجله خواندنی‌ها شد. او پس از آن و مجدداً همکاری‌اش را تا سال ۱۳۴۶ با این مجله ادامه داد. طلوعی که در رادیو و تلویزیون هم برنامه سیاسی اجرا می‌کرد، از سال ۱۳۵۰ مبادرت به انتشار مجله‌ای به نام «مسائل جهان» کرد؛ مجله‌ای که فراماسون‌ها بنیانگذارش بودند. بعد از پیروزی انقلاب هم به تاریخ‌نگاری روی آورد. از دیگر روزنامه‌نگاران فعال دهه ۱۳۲۰ محسن پزشکپور است. او رهبر حزب پان‌ایرانیسم و مؤسس روزنامه «خاک و خون» بود. محسن پزشکپور در سال ۱۳۲۶ به همراه داریوش فروهر، علیرضا رئیس، خداداد فرمانفرمائیان و محمدرضا عاملی تهرانی، مکتب پان‌ایرانیسم را پایه‌گذاری کردند. در جریان ملی‌شدن صنعت نفت، فروهر جانب دکتر مصدق را گرفت و پزشکپور جانب دربار را، بنابراین از یکدیگر جدا شدند. او در ماجرای جدایی بحرین از جانب فراکسیون اقلیت، یک نطق نمایشی هم اجرا کرد و بعد از پیروزی انقلاب، به اروپا پناهنده شد. همسرش هم از خانواده خیامی‌های سرمایه‌دار بود. پزشکپور در سال ۱۳۷۳ به ایران آمده و چند مصاحبه علیه جریانات خارج از کشور انجام داد و نهایتاً در سال ۱۳۸۹ در اثر بیماری فوت کرد. پرویز خسروانی، مجله دوچرخه‌سواران را منتشر می‌کرد. او از اعضای تشکیلات بهائیت و عضو کلوپ روتاری بود. اسناد از همکاری وی با صهیونیست‌ها نیز خبر می‌دهند. برادرش عطاءالله خسروانی هم از اعضای تشکیلات بهائیت بود و نشریه افکار ایران را منتشر می‌کرد. در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، فرمانده ژاندارمری تهران بود و در سرکوب آن قیام، شرکتی فعال داشت و به همین دلیل ترفیع مقام نیز گرفت. رحیم زهتاب، روزنامه اراده آذربایجان را در سال ۱۳۲۸ منتشر می‌کرد و از وابستگان به سیاست انگلیس بود. وی از نزدیکان سیدضیاءالدین طباطبایی در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی است که در مقطعی هم نماینده مجلس شد. ابراهیم صفایی هفته‌نامه «عسس» را منتشر می‌کرد. او پیش از آن در اهواز، روزنامه خوزستان را نشر می‌داد. صفایی در سال ۱۳۴۷ «انجمن تاریخ» را تأسیس کرد و نشریه «پژوهش انجمن» را تا خرداد ۱۳۵۷ و به طور فصلی انتشار داد. صفایی مسائل تاریخی را عمدتاً با تحریف و وارونه مطرح می‌کرد. او که خودش وابسته به سیاست انگلیس و دربار پهلوی بود، برای بدنام‌کردن نهضت تنباکو یا سیدجمالدین اسدآبادی، آن‌ها را انگلیسی معرفی می‌کرد. صفایی دو جلد کتاب به نام رهبران مشروطه دارد که به خاطر پیشداوری‌هایش فاقد ارزش تاریخی است. متأسفانه بعد از پیروزی انقلاب هم دو جلد کتاب این سنخی از وی چاپ شد! سیف‌الله وحیدنیا، وکیل مجلس و البته روزنامه‌نگار فعالی بود. او از دهه ۳۰ مجله «وحید» را منتشر می‌کرد. در دهه ۴۰ مجله دیگری هم به نام خاطرات «وحید» منتشر کرد که بیشتر خاطرات فراماسون‌های انگلیسی را دربر داشت. انتشاراتی هم به نام وحید داشت که در دهه‌های ۴۰ و ۵۰، عمدتاً کتاب‌هایی در راستای سیاست انگلستان چاپ می‌کرد. وحیدنیا عضو تشکیلات فراماسونری بود و در تجلیل از جریان فراماسونری انگلیسی، نقش فعالی داشت. در دوره‌ای هم نماینده مجلس شد. هادی خرسندی، نویسنده و طنزنویس روزنامه اطلاعات از روزنامه‌نگاران بهائی بود. خرسندی پس از پیروزی انقلاب، نشریه «اصغر آقا» را منتشر کرد. بعد از آن هم به انگلستان پناهنده شده و فعالیتش را در آنجا ادامه داد. خرسندی علیه شخصیت‌ها و مبانی اسلامی، شعر‌های طنز و سخیف می‌نوشت. رضا مرزبان هم پیش از پیروزی انقلاب در نشریه پیغام امروز مطالبی علیه اسلام و تشیع می‌نوشت. این مطبوعه در کنار نشریات ضداسلام آن دوره، نشریه بسیار فعالی به نظر می‌رسید. 
 
 تاکنون از جریان روزنامه‌نگاری وابسته و جاسوس، تنها به نام مردان اشاره کرده‌اید. آیا زنان در این فهرست، غایب هستند؟ 
بله. در این جریان، برخی زنان نیز فعال بودند. هما سرشار از بهائیان فعالی بود که بعد‌ها به امریکا پناهنده شد. او در مجله «زن‌روز» و روزنامه آیندگان مقاله می‌نوشت. هما سرشار از سال ۱۳۴۳ و همزمان با آغاز انتشار مجله زن‌روز، فعالیتش را در مطبوعات آغاز کرد. پس از آن به عنوان مقاله‌نویس و خبرنگار در روزنامه کیهان به فعالیت پرداخت. سرشار یهودی‌تبار و صهیونیست است. وی تا پیش از پیروزی انقلاب، تهیه‌کننده، نویسنده و مجری برنامه در رادیو و تلویزیون هم بود. با پیروزی انقلاب از کشور خارج شد و تا سال ۱۹۸۳، سردبیری ماهنامه «شوفار» و نشریه «فدراسیون یهودیان ایرانی» را به عهده داشت. نوشابه امیری از زنان روزنامه‌نگار پیش از پیروزی انقلاب است. او روزنامه‌نگاری را از سال ۱۳۵۰ آغاز کرد. نوشابه به عنوان خبرنگار روزنامه کیهان، دیداری با حضرت امام داشته است. امیری در آن ملاقات به امام می‌گوید: اینکه شما با من مصاحبه می‌کنید، نشان‌دهنده مقام بالای زن در اسلام است و اینکه اسلام به زنان اهمیت می‌دهد! اما حضرت‌امام در جواب می‌گویند: من با شما مصاحبه نمی‌کنم، این شما هستید که برای مصاحبه نزد من آمده‌اید، این هم دلیلی بر ارزش و مقام زن نیست، مقام زن چیز دیگری است... همسر نوشابه امیری، هوشنگ اسدی عضو حزب توده بود که در سال۱۳۵۴ دستگیر و با رهبر معظم انقلاب هم‌سلول شد! هرچند نهایتاً با ساواک همکاری کرد و خلاصی یافت. اسدی از سوی صدرالدین الهی به روزنامه کیهان معرفی شد. با پیروزی انقلاب، اسدی و اعضای شورای سردبیری کیهان و عده‌ای از خبرنگاران از سوی بدنه مسلمان این جریده اخراج شدند. اسدی بعد از پیروزی انقلاب، سودای کاندیداتوری و وکالت مجلس داشت، اما انتشار اسناد همکاری‌اش با ساواک، مانع از آن شد. کیانوری برای دفاع از او گفته بود: اسدی نفوذی ما در ساواک بود! در جریان کودتای حزب توده، او از عوامل مؤثری بود که دستگیر شد. اسدی چند مقاله هم علیه کانون نویسندگان نوشت که به نام «الف. خراسانی» در روزنامه کیهان منتشر شد. او همراه با گروهی از اخراج‌شدگان، مجله آفتاب را تأسیس کردند. وی با تعطیلی این مجله، به روزنامه «مردم» رفت و تا زمان دستگیری در بهمن ۱۳۶۱ در این روزنامه فعالیت داشت. او بعد از آزادی با نام مستعار بهار ایرانی و از سال ۱۳۷۰ تا سال ۱۳۸۰، سردبیر مجله گزارش فیلم شد. بعد از آن نیز همراه با همسرش به پاریس مهاجرت کرد. 
 
 پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فرایند جاسوسی از طریق خبرنگاران تا چه حد تحقق و عینیت یافت؟
اولین مسئله‌ای که درباره مطبوعات بعد از پیروزی انقلاب باید مورد بررسی قرار گیرد، اوضاع سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بین سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ است. در این دوره مطبوعات، مثل گیاه خودرو از زمین سربرآوردند! این از پیامد‌های آزادی تقریباً مطلقی بود که به وجود آمد. در آغاز هم، احزاب دست به انتشار نشریه زدند. در اوایل پیروزی انقلاب، ۱۵۰ حزب، گروه و جمعیت اعلام موجودیت کردند! از چپ مارکسیت، تروتسکیست، مائوئیست و روس گرفته تا ناسیونالیست‌های جبهه‌ملی، پان‌ایرانیست‌ها، ملیون و احزابی که به ظاهر خود را مدافع انقلاب می‌دانستند. به عنوان نمونه حزب سوسیالیست کارگران ایران (تروتسکیست‌های چپ) را بابک زهرایی تأسیس کرد. او و مجموعه‌اش از دانشجویان امریکایی بودند که منهای مسائل سیاسی، اساساً ایران و فرهنگ آن را نمی‌شناختند. در اغتشاشات خوزستان، سه نفر از اعضای حزب- که از رهبران این حرکت نیز بودند- دستگیر شدند و حکم‌شان اعدام بود. حال این تروتسکیست‌ها چطور با خلق عرب همراه شدند را خدا می‌داند! اما سفارت امریکا در تماسی از آقای میناچی می‌خواهد برای آزادی آن‌ها تلاش کند! گاه مشکل ما این است که نیمه پنهان احزاب را نمی‌بینیم یا مثلاً روزنامه انقلاب اسلامی که بسیاری از مردم برای انتشارش پول و طلا دادند، بعد از انتشار چند مقاله علیه امریکا، سردبیرش آقای حسینی به دعوت مأمور سفارت امریکا، ملاقاتی با آن‌ها انجام داد. امریکایی‌ها در آن ملاقات از او می‌خواهند که با آن‌ها همکاری کند. حسینی هم در مقابل از آن‌ها برای دریافت دکترایش کمک می‌خواهد! یا احزابی، چون حزب توده، در سال ۱۳۵۹ در تهران و دیگر استان‌ها و شهرستان‌ها، ۳۷ نشریه داشتند. مجله دنیا ارگان تئوریک و روزنامه مردم ارگان سیاسی‌شان بود. علاوه بر این حزب توده، نشریات دانش‌آموز، دانشجو، جوانان دموکرات، زنان، آرمان و کارگران را هم داشت. این حزب در شهرستان‌ها هم نشریه منطقه‌ای داشت. این تشکیلات فقط مارکسیست نبود، چون اگر اینطور بود، نظام با آن مشکلی نداشت چراکه در برابر ایدئولوژی مارکسیسم، بزرگان ما به نقد و بررسی آن می‌پرداختند و روشنگری می‌کردند. مسئله این بود که حزب توده، تشکیلاتی بزرگ برای جاسوسی و ایجاد وابستگی بود. حال نشریه چنین حزبی، چطور می‌خواست صرفاً کار خبری و فرهنگی انجام دهد؟ آیا چنین مطبوعه‌ای می‌توانست نسلی ضدامپریالیسم، ضدفئودالیسم، ضدلیبرالیسم و مستقل تربیت کند؟ یا حزب رنجبران که مائوئیست بودند. در خاطرات ایرج کشکولی از رهبران حزب رنجبران آمده که این حزب به عنوان مدافع انقلاب اسلامی در کنار بنی‌صدر قرار داشته است! از سوی دیگر بنی‌صدر هم می‌گفت، یکی از کار‌های مهم من مسلمان‌کردن برخی از مائوئیست‌ها بوده است! حال این حزب با آن روزنامه رنجبران و عدالت، در این جامعه چه می‌کرد؟ آیا صرفاً مبلغ اقتدار ملی، قانون‌گرایی، خدمت به مردم و رشد سیاسی بود؟ یا به عنوان مثال یکی از فعالان سیاسی و روزنامه‌نگار، هدایت‌الله متین دفتری است که رهبری جبهه دموکراتیک را دارد. از جمله همکاران او، غلامحسین ساعدی است. طبق اسناد، وی مرتب با امریکایی‌ها در ارتباط بوده است. یکی از مشکلات ما پس از پیروزی انقلاب این است که برخی جریانات و احزاب، نه ملی بودند، نه به دنبال قانون‌گرایی و نه خدمت به جامعه. آنان آگاهانه یا ناآگاهانه، ابزار استعمار بودند. 
 
 این احزاب و نشریات‌شان تا چه دوره‌ای در کشور فعال بودند؟
این احزاب تا سال ۱۳۶۰ به صورت علنی در کشور فعال بودند، ولی پس از آن و تا سال ۱۳۶۸ به صورت پنهان فعالیت‌شان را ادامه دادند. با پایان جنگ هم از کشور خارج شدند و ما از آن پس، با وضعیت جدیدی مواجه شدیم. از جمله اینگونه روزنامه‌ها، «آیندگان» است. این روزنامه که پیش‌تر در خصوص نحوه تأسیس‌اش از سوی یکی از عوامل اسرائیل صحبت شد، پس از پیروزی انقلاب همچنان به فعالیتش ادامه می‌داد. با این توضیح که کادر نویسندگانش، همان افراد قبلی نظیر هوشنگ وزیری (از تروتسکیست‌ها) بودند. از همان ابتدا عمده مطالب این روزنامه، علیه انقلاب و در عین حال تمجید از سازمان مجاهدین‌خلق، چریک‌های فدایی‌خلق و انتشار بیانیه این گروه‌ها بود. نویسندگان این روزنامه، با سفارت امریکا ارتباط نزدیک داشتند. مورد دیگر، روزنامه منتسب به جبهه ملی است. رهبر جبهه ملی در این دوره، دکتر کریم سنجابی بود. او در ۱۸ بهمن‌ماه ۱۳۵۷ به عنوان وزیر امورخارجه انتخاب شد، ولی ناگهان در اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ استعفا کرد. مطالب این نشریه، علیه اسلام، روحانیت، مرجعیت و انقلاب اسلامی بود و عمدتاً هم در تقابل با موارد پیش‌گفته، موضوع دیکتاتوری را مطرح می‌کرد. حال بماند که برخی از نویسندگانش با امریکایی‌ها مرتبط بودند. از روزنامه‌های دیگر «پیغام امروز» بود. این روزنامه پس از پیروزی انقلاب از سوی رضا مظلومی- از سلطنت‌طلبان و مرتبطان با شاپور بختیار- منتشر می‌شد. از دیگر فعالیت‌های این روزنامه، ایجاد جنگ روانی علیه نظام اسلامی بود. دیگری روزنامه ملت ایران، ارگان «حزب ملت ایران» داریوش فروهر است. در حقیقت این حزب، همان حزب پان‌ایرانیست بود. فروهر از وزرای دولت موقت بود، ولی روزنامه‌اش علیه انقلاب اسلامی به موضع‌گیری می‌پرداخت یا به تحریف ماهیت آن می‌پرداخت! از دیگر مطبوعاتی که در آن مقطع بر بخشی از جوانان اثر می‌گذاشت، نشریه «مجاهد» ارگان سازمان مجاهدین خلق بود. این سازمان از ابتدا، در پی دنبال براندازی نظام اسلامی بود. سعید شاهسوندی از اعضای این سازمان در مصاحبه‌ای می‌گوید: «در سال ۱۳۵۸ که آیت‌الله خمینی گفتند اسلحه‌ها را تحویل دهید، به مسعود رجوی گفتم: حال که آیت‌الله خمینی اینطور گفته، ما برای چه اسلحه می‌گیریم و نگه می‌داریم؟ رجوی گفت: یک روز این اسلحه‌ها لازم می‌شود!...». در آن دوران بیشترین جذب سازمان از قشر جوان صورت می‌گرفت. روزنامه مجاهد از نیمه اول سال ۱۳۵۸ شروع به موضع‌گیری علیه نهاد‌ها و شخصیت‌های انقلاب کرد. در اواخر آن سال که بنی‌صدر به ریاست جمهوری رسید، مخالفت را با او را نیز علنی کرد، اما از نیمه اول سال ۱۳۵۹، با بنی‌صدر متحد شد و علیه سپاه و دیگر نهاد‌های انقلابی به فعالیت پرداخت. از نیمه دوم این سال، سازمان فاز نظامی را برگزید که از جمله اقداماتش ایجاد غائله ۱۴ اسفند است، هر چند نهضت آزادی و جبهه ملی هم در آن دوره با بنی‌صدر بودند. روزنامه چنین گروهی، چه اثراتی بر جامعه خواهد گذاشت و چه نیرویی تربیت خواهد کرد؟ روزنامه «کار» هم ارگان سازمان چریک‌های فدایی خلق بود. فدائیان علاوه بر این روزنامه، در دیگر استان‌ها هم نشریه داشتند. روزنامه کار تا تیرماه ۱۳۵۹ و انشعاب سازمان مربوط، علناً علیه اسلام مطلب می‌نوشت. فرخ نگهدار، اشرف دهقانی و مصطفی مدنی ابتدا به مبارزه مسلحانه علیه نظام اسلامی معتقد بودند، ولی در اوایل سال ۱۳۵۹ بین آن‌ها انشعاب صورت گرفت و به سه دسته تقسیم شدند: 
۱- اقلیتی که اشرف دهقانی و مصطفی مدنی آن را تشکیل دادند و معتقد به ادامه مبارزه مسلحانه بودند. ۲- اکثریتی که فرخ نگهدار و امثالهم در آن قرار داشتند و به حزب توده نزدیک شدند. ۳- یک عده هم سازمان فدائیان می‌شوند که نه حزب توده و نه چریک‌های فدایی را قبول داشتند! این عده به اروپا رفتند و در آنجا فعالیت‌شان را ادامه دادند. دیگری نشریه «پیکار» ارگان سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر بود. این سازمان ادامه سازمان مجاهدین خلق بود که چندی پیش از پیروزی انقلاب به رهبری تراب حق‌شناس و محمدحسین روحانی تشکیل شد. اینان هم مدافع مبارزه مسلحانه بودند و علناً علیه حضرت امام در نشریه شان مطلب می‌نوشتند. روزنامه «امت» ارگان «جنبش مسلمانان مبارز» بود. بنیان این حزب با انشعاب گروهی از اعضای حزب مردم ایران گذاشته شد. دکتر پیمان و دکتر سامی از اعضای نهضت خداپرستان سوسیالیست بودند. آنان از سال ۱۳۴۳ در نشریات‌شان به تبلیغ مبارزه مسلحانه پرداخته و وارد فاز مبارزه مسلحانه شده بودند، اما در سال ۱۳۴۴ رهبران این حزب دستگیر شدند. دکتر پیمان پس از آزادی از زندان، همراه با دکتر سامی جنبش مسلمانان مبارز را تأسیس کردند. اختلاف دکتر پیمان با مسعود رجوی در یک مسئله بود. پیمان معتقد بود: امروز باید مبارزه با لیبرالیسم را در دستور کار داشته باشیم و مبارزه ارتجاع، بماند برای بعد، اما رجوی می‌گفت: الان زمان مبارزه با ارتجاع است! روزنامه «انقلاب اسلامی» نیز به خاطر مبانی بنی‌صدر و برخلاف نام خود، مقید به ملزومات انقلاب‌اسلامی نبود. در بین نویسندگان این روزنامه، مائوئیست‌ها و حتی برخی بچه‌های انجمن اسلامی اروپا هم حضور داشتند که چندان به انقلاب تقید نداشتند، بنابراین کمتر از هشت ماه پس از انتشار روزنامه، مواضع خود علیه انقلاب و نظام اسلامی را علنی کردند. از دیگر مطبوعات فعال در آن مقطع، «آرمان مستضعفین» بود. این نشریه به تشکیلاتی تعلق داشت که از جنبه نظری به گروه فرقان شباهت داشت. تفاوت این تشکیلات با گروه فرقان در این بود که معتقد به مبارزه مسلحانه و ترور نبود و سازمان مجاهدین خلق را نقد می‌کردند که چرا وارد فاز مسلحانه می‌شود؟ البته آن‌ها هم، دو انبار اسلحه در مازندران و ورامین داشتند. این گروه، دکتر شریعتی را ابزار کار خود قرار داده بودند، دفتری هم به نام کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی راه‌اندازی و کتاب‌های زیادی منتشر کردند. در واقع بیش از آنکه روزنامه‌شان مهم باشد، کتاب‌هایی که چاپ می‌کردند، اهمیت داشت. کتاب‌هایی درباره کشور‌های آفریقایی، امریکای‌لاتین و ایران چاپ می‌کردند که در تعارض بنیادین با انقلاب اسلامی، روحانیت و مرجعیت قرار داشت، حتی در مورد اینکه دشمنان مردم چه کسانی هستند، دو جلد کتاب دارند. پاورقی‌های این کتاب‌ها از اکبر گودرزی رهبر فرقان است. از دیگر روزنامه‌های فعال علیه نظام جمهوری اسلامی، رهبری و نهاد‌های آن، روزنامه «میزان» ارگان نهضت آزادی است. این روزنامه بعد از برکناری مهندس بازرگان، شروع به فعالیت کرد. مدیر روزنامه دکتر اسماعیل یزدی، برادر دکتر ابراهیم یزدی بود. گاهی مهندس بازرگان در آن سرمقاله می‌نوشت، گاهی هم سخنرانی‌هایش را منتشر می‌کرد. عمده مطالب روزنامه، علیه مسئولان نظام اسلامی بود. به عنوان مثال برای قداست‌زدایی از حضرت امام، در یکی از مطالب خود نوشته بودند: «برخی معتقدند به آیت‌الله خمینی وحی می‌شود، آیت‌الله خمینی پاسخ دهد که آیا به او وحی می‌شود یا خیر؟» یا انتشار مطالبی علیه شهید آیت‌الله بهشتی و شهید رجایی برای ایجاد جنگ روانی. در واقع روزنامه میزان، عملاً جایگزین روزنامه آیندگان شد. دیگری نشریه «جنبش» متعلق به علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی است. منافقین در پخش این نشریه با تشکیلات حاج‌سید‌جوادی همکاری می‌کردند. برخی افراد باقی‌مانده از جامعه سوسیالیست هم در این نشریه فعال بودند. نشریه «خواندنی‌ها» هم با آنکه عمر چندانی نکرد و در تابستان ۱۳۵۸ تعطیل شد، مدیرمسئولش علی‌اصغر امیرانی (وابسته به انگلیس) بود. او در دهه‌های ۲۰ و ۳۰ با میس لمبتون ارتباط داشت. بعد از پیروزی انقلاب، قرار بود که کار اطلاع‌رسانی کودتای نوژه از سوی امیرانی انجام شود، ولی با لورفتن عملیات، وی دستگیر، محاکمه و اعدام شد. روزنامه‌هایی، چون «کیهان» و «اطلاعات» نیز تا اوایل سال ۱۳۵۹ فراز‌ونشیب‌هایی داشتند. مثلاً در سال ۱۳۵۸ دو نفر توده‌ای (رحمان هاتفی و هوشنگ اسدی همسر نوشابه امیری) در بخش سردبیری روزنامه کیهان فعالیت داشتند، بنابراین تا نیمه اول سال ۱۳۵۸، عموم مطالب روزنامه «کیهان» علیه انقلاب بود. فعالیت روزنامه «اطلاعات» هم تا اوایل نیمه دوم سال ۱۳۵۸ به همین ترتیب بود. 
 
 جاسوس- خبرنگاران معاصر به چه ترتیب از طرف سرویس‌های خارجی گزینش می‌شدند؟ 
در عرصه سیاسی، سه نوع یارگیری صورت می‌گیرد. حال کارفرما انگلیس، امریکا یا شوروی باشد. ابتدا از نیرو‌هایی که تربیت کرده و مورد اعتمادشان هستند، استفاده می‌کنند. مرحله دوم، شناسایی افراد با چنین زمینه‌هایی است. مثلاً با روزنامه‌نگاری که استعداد و نبوغ دارد، وارد معامله تدریجی می‌شوند. مثلاً امریکایی‌ها، چون می‌دانند علیرضا نوری‌زاده با انگلیسی‌ها کار می‌کند، جذبش می‌کنند. همیشه هم، معامله بر سر مسائل مالی نیست. برخی افراد، تشنه توجه و شهرت هستند. مرحله سوم یافتن افرادی است که زمینه دشمنی شخصی دارند. مثلاً فردی در درون، انگیزه‌ای برای مخالفت با اسلام و نظام دارد. حال این انگیزه چقدر بحق یا ناحق است، مهم نیست. سازمان‌های جاسوسی از این انگیزه استفاده می‌کنند، مثلاً، چون می‌دانند شخصی در روزنامه انقلاب اسلامی منتقد است، با او وارد مذاکره می‌شوند. وقتی دست دراز شد، زبان هم کوتاه می‌شود و این مقدمه دیگر ارتباطات خواهد بود. شاید بعداً هم این ارتباط استمرار پیدا نکند، ولی در آن مقطع برای دشمن کارساز است. 
 
 مطبوعات در دهه ۷۰ و پس از آن، در زمینه  جاسوس- خبرنگاری به چه طریق عمل کردند؟
ما در این دوره، شاهد نوعی عصیان، طغیان و سرکشی از سوی بخشی از نسل انقلاب هستیم؛ عصیانی که به نام آزادی، دموکراسی، اصلاح‌طلبی، توسعه سیاسی و عناوینی از این قبیل انجام شد. همزمان با این رخداد، نشریات و روزنامه‌های جدید هم از سوی این جریان تازه شکل گرفته، به عرصه مطبوعات پیوستند. ابتدا با توجه به شعاری که تحت عنوان اصلاحات داده شد و همچنین طرح مسئله جامعه مدنی، امید بود که تحول خوبی در جامعه رخ دهد چراکه اصلاحات، یک رویکرد مقدس و اسلامی است، حتی امام حسین (ع) هم برای اصلاحات قیام کردند. از طرفی تصور شد که جامعه مدنی، همان مدینه‌النبی یا مدینه فاضله و حرکتی در تثبیت حاکمیت اسلام است. جامعه‌ای که به اسلام، حدود الهی و قوانین دینی به طور نسبی عمل می‌کند، باید مورد آسیب‌شناسی و اصلاح قرارگیرد، ولی جریان اصلاحات نه تنها از چارچوب قانون اساسی عبور کرد، بلکه از مبانی اعتقادی هم گذشت و یک حرکت اغتشاش‌گونه را آغاز کرد. برخی افراد که تجربه ۱۵ سال مبارزات انقلاب را داشتند و حتی در دوره رژیم شاه زندانی شده بودند، توان خود را نه برای حفظ امنیت و استقلال کشور که علیه آن به کار بستند! متأسفانه حرکت آنها، باعث تیره‌شدن جو جامعه و فتنه‌انگیزی شد. حال اینکه آگاهانه بود یا ناآگاهانه قضاوت نمی‌کنیم، اما آنان به نام آزادی حرمت مقدسات را شکستند! مطالب این جریان مطبوعاتی (که شامل جرایدی چون: جامعه، توس، صبح امروز، حیات نو، بیان و آفتاب‌یزد بود)، تعرض به پیامبر اسلام (ص) و جنگ‌های آن حضرت، سیره امام علی (ع)، امام حسین (ع) و ائمه اطهار (ع) بود. 
 
 این جریان و نشریاتش با چنین رویکرد‌هایی در پی نیل به چه اهدافی بودند؟
جدایی دین از سیاست، کوتاه کردن دست روحانیت از حکومت، حذف ولایت فقیه، تغییر قانون اساسی، تغییر قانون مطبوعات، کنار گذاشتن فقه، عرفی‌کردن حکومت و نهایتاً دعوت از سازمان‌های بین‌المللی برای نظارت بر برگزاری رفراندوم و انتخابات. این یعنی دوباره جامعه را در سلطه استعمار و بیگانه قرار دادن. فرض محال که این حاکمیت سقوط می‌کرد. رهبری آینده کشور به چه کسی سپرده می‌شد؟ اگر امریکا پشت سر حاکمیت باشد، نهایتاً محمدرضا پهلوی می‌شود. با توجه به توهین‌هایی که به اسلام و گزاره‌های اعتقاد مردم می‌شد، غیر از عده‌ای منافق، کمونیست، توده‌ای و سلطنت‌طلب، چه کسانی از آن‌ها حمایت می‌کردند؟ معنی اصلاحات این است که مسئولان در چارچوب قانون اساسی، شرایط را به طور مستمر بهینه و مطلوب کنند. وظیفه مطبوعات، احزاب سیاسی، سیاستمداران و آحاد ملت هم، امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر است. اصلاً اسلام، یعنی امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر. در واقع بعد از پایان جنگ تحمیلی هشت ساله، گویا یک جنگ فرهنگی علیه نظام اسلامی شروع شد. آنجا با صدام می‌جنگیدیم، اینجا با ایسم‌های وارداتی و ترجمه‌ای. حمله به چهره‌های موجه، متأسفانه بعضی را منفعل و برخی دیگر را منزوی ساخت، البته بعضی‌ها هم پایدار ایستادند. حاصل رفتار‌های آن دوره، قداست‌زدایی از اسلام، انقلاب، نظام، شخصیت‌ها و انحراف نسلی که شاهد قضایا بود، شد. در کل این حرکت نه تنها اسلامی نبود، بلکه ضداسلام بود و نه تنها سیاسی نبود، بلکه ضدسیاست بود. در واقع حتی مطالبات این جریان، عاقلانه هم نبود. روندی که مطبوعات از سال ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۸۴ طی کردند، به نوعی تکرار دوران مشروطه، دهه ۲۰ و دوران مصدق بود. 
 
 این ادعا را چه شواهدی مستند می‌کنند؟
چون مطالب عمده نشریات در این دوران، علیه اسلام و کلان ارزش‌های نظام اسلامی است. در قانون اساسی مشروطه نوشته بود: هیچ کتاب، نشریه و مطبوعه‌ای، حق تعرض به مقدسات اسلام و شیعه اثنی‌عشری را ندارد، اما امثال «صوراسرافیل» در نشریه‌شان چنین کردند. شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری می‌گفت: «مطبوعات سعی دارند مقدسات ما را از بین ببرند». وقتی ایشان در واکنش به این اتفاقات در حرم عبدالعظیم (ع) تحصن کرد، آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی و آیت‌الله سیدمحمد طباطبایی به دیدارشان رفتند و گفتند: اگر شما از تحصن درآیید، ما جلوی این کار‌ها را می‌گیریم. شیخ به آن‌ها می‌گوید: «اینطور نمی‌شود جلوی آن‌ها را گرفت. اگر از من می‌شنوید، شما هم همین جا بمانید. امروز مرا می‌کشند، فردا هم شما را». سرانجام همینطور هم شد. در دهه ۲۰ هم وضعیت مطبوعات به همین شکل بود، حال به اسم حزب توده یا دیگر جریانات. در دوره موسوم به اصلاحات هم همین مسیر طی شد. واقعاً فردی که آخوند است، چرا باید در روزنامه خرداد علیه اسلام و دین مطلب بنویسد؟ بعد هم شعار دهد که ما لیبرال اسلامی هستیم! پیش‌تر مهندس بازرگان و دکتر یزدی هم همین راه را رفتند، اما مگر موفق بودند؟ چرا همان خطا را تکرار می‌کنید؟! رساله‌ای به نام رساله انصافیه هست که ملاعبدالرسول کاشانی در سال ۱۲۲۸ آن را نگاشته است. این رساله مطالبات مردم در دوره مشروطه را مطرح می‌کند. یک بخش هم به عنوان عوامل انحراف مشروطه دارد. او می‌گوید: «از مشکلات و علل انحراف مشروطه این بود که مطبوعات به دست جهال افتاد!» در اینجا جهال به معنای بی‌سوادان نیست، به معنای افراد فاقد درک است. مطبوعات در هر جامعه، حکم مربی، راهنما و آگاهی‌بخش دارد که جهت صحیح را نشان می‌دهد، اما مطبوعات در دوره مشروطه چه کردند؟ اغتشاش و درگیری علیه دین و مقدسات، نسبت دروغ دادن و افترا بستن و ترور شخصیت کردن؛ همان کاری که مطبوعات، در دهه ۷۰ کردند. روزنامه‌ای که باید جامعه را به وحدت می‌رساند، عامل تحریک منفی و خسارت می‌شد، چون در درون این جریان، افراد سکولار و غیرمذهبی فعال بودند. در این دوره احزاب و نحله‌های سیاسی جدیدی که وارد عرصه شده بودند، در چارچوب اسلام و قانون اساسی نماندند و علیه مبانی دین به فعالیت پرداختند. 
 
 شاید لازم باشد به شکل جزئی‌تر و ریزتر، وارد این موضوع شویم. درباره این تحریکات منفی، چه مستنداتی وجود دارد؟
مثلاً در منشور جبهه مشارکت ایران اسلامی آمده بود: «بینش دینی ما نسبت به زنان، نیازمند دگرگونی اساسی است... در مواردی که نابرابری حقوق زنان و مردان با بهره‌گیری از احکام فقه سنتی توجیه می‌شود، در بلندمدت وظیفه فقهای نواندیش و روشنفکر دینی است که این سوءاستفاده را از میان بردارند...». یک زمان است که می‌گوییم، در جامعه ما چندان به زنان توجه نمی‌شود. این یک معضل و ناهنجاری اجتماعی است، ولی این چه ربطی به دین دارد؟ علاوه بر این حضرت امام در انقلاب اسلامی، جایگاه زن را در رابطه با فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مشخص کرده‌اند، الباقی آن هم نیاز به رشد فرهنگی جامعه دارد یا در هفته‌نامه مشارکت در تاریخ ۱۶/۸/۱۳۷۸ آمده است: «کار‌های کلیشه‌ای دیگر ارزش خود را از دست داده است. شعار مرگ بر امریکا برای نسل جوان امروز معنا ندارد...». در این باره، دو بحث وجود دارد. بله، یکسری از جوانان از ماهیت استعماری امریکا مطلع نیستند و ما باید به آن‌ها آگاهی دهیم و جنایات و خیانت‌هایش را در ایران، جهان اسلام و کل دنیا برشمریم. با این روش، فهم و آگاهی سیاسی جامعه را بالا می‌بریم، اما اتفاقاً جامعه می‌داند که چرا شعار مرگ بر امریکا سر می‌دهد، چون ردپای خیانت و جنایت این کشور را در گذشته و حال کشور رصد کرده است. برای چه باید چنین شعاری حذف شود؟ یا روزنامه حیات‌نو در تاریخ ۲۹/۸/۱۳۸۱ می‌نویسد: «اگر از سوی شورای نگهبان لوایح دوگانه رد شود، رفراندوم را پیشنهاد می‌کنیم!...». در جامعه‌ای که قوای سه‌گانه دارد، برای چه رفراندوم انجام دهیم؟ نشریات جریان ذکر شده، آیت‌الله مصباح‌یزدی را متهم به تئوری‌پردازی خشونت می‌کردند، حتی رئیس مجلس وقت هم، چون با آنان همراه بود، حرف‌شان را تکرار می‌کرد. این نشریات، سخنان امام جمعه ارومیه را هم به تمسخر می‌گرفتند و به او دروغ می‌بستند! در کل جو اختناقی ایجاد شد که هر کس حرفی می‌زد، مورد تهاجم این نشریات قرار می‌گرفت. در حالی که در غرب آزادی مطبوعات، ذیل حاکمیت قانون معنا می‌شود. فعالیت احزاب و روزنامه‌ها، چارچوب دارد و به هر موضوعی نمی‌توانند وارد شوند. از نخست وزیر و وزیر انتقاد می‌شود، اما آیا یک فرد انگلیسی می‌تواند علیه اساس و مبانی کلان حکومت هم حرف بزند و آن را تضعیف کند؟ آیا از حزب کمونیست فرانسه که حدود ۲۰۰ سال سابقه فعالیت دارد و روزنامه امانیته هم ارگان اوست، یک مورد جاسوسی گزارش شده است؟ در آن سال‌ها، ده‌ها عنوان روزنامه و مجله تولید شد و به بازار آمد. راه‌اندازی روزنامه و مجله، کار راحتی نیست. بودجه، چاپ، پخش و هماهنگی آن‌ها در کجا تدارک دیده می‌شد؟ اغلب مدیران این نشریات وابسته بودند و همین وابستگی، زمینه‌ساز بدعت‌گذاری‌های آن‌ها می‌شد. گاهی بدعت‌ها از غرور، خودبزرگ‌بینی و منیت‌ها نشئت می‌گیرد، شاید هم هر دو در آن دخیل باشد. کسی که به امریکا می‌رود و با رادیوی این کشور - رادیوفردا، تلویزیون بی‌بی‌سی و تلویزیون من‌وتو- علیه کشورش مصاحبه می‌کند، چه سنخ آدمی می‌تواند باشد؟ یا آن گروهی که به برلین رفتند. چرا فردی با لباس روحانیت، باید در چنان جلسه‌ای شرکت و از حزب سبز تقاضای کمک کند؟ یا چطور فردی که در زمان پیروزی انقلاب در زندان بوده و بعد به استانداری اصفهان و شهرداری تهران رسیده، با تمکن مالی یک حقوق‌بگیر، نشریه منتشر کرده است؟ این بودجه از کجا آمده است؟ پرداخت به اینطور مسائل در آن دوره و میان دعوا‌های موجود امکانپذیر نبود، ولی امروز جواب می‌دهد. 
 
 در نتیجه اقدامات مطبوعات در دوره اصلاحات، جامعه چه تغییراتی یافت؟ 
۱- جامعه چندقطبی شد، به گونه‌ای که ما بعد از آن دوران، همچنان از تغییرات آن ضربه می‌خوریم. ۲- صفوف متحد جامعه شکست، البته این شکست از درون جریان اسلامی بود. ۳- امریکا با آن حجم از جنایت، تبرئه شد! ۴- مبارزه سیاسی- انقلابی و ایدئولوژیک جامعه، تضعیف شد. ۵- با دو حرکت سیاسی و مطبوعاتی، مقدسات جامعه را مورد تعرض قرار دادند. ۶- اقتدار ملی، وحدت ملی و امنیت ملی خدشه‌دار شد. ۷- نفرت‌پراکنی علیه انقلاب و رهبرانش به وجود آمد، به صورتی که هرکس از اسلام و انقلاب، امام و نظام دفاع می‌کرد، مورد هجمه رسانه‌ای قرار می‌گرفت. در کل آنچه به عنوان اصلاحات مدنی در این دوره مطرح کردند، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه به نفع امریکا تمام شد.
برچسب ها: خبرنگاران
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار