کد خبر: 1227510
تاریخ انتشار: ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۵:۰۰
داستان این رمان در روز‌های سراسر بی‌نظم و پرآشوب اواخر سلطنت پهلوی می‌گذرد. ماجرایی عاشقانه در میان هیاهو و شلوغی‌های دانشگاه تهران در روز‌های انقلاب اسلامی شکل می‌گیرد.

جوان آنلاین: منیرالسادات موسوی در کتاب «مهباد دختر کردستان» ماجرای عاشقانه و پرفرازونشیبی را درباره دختر جوانی بازگو می‌کند که در رشته علوم سیاسی درس می‌خواند. داستان از روز‌های پایانی حکومت پهلوی شروع می‌شود. 

 درباره کتاب مهباد دختر کردستان
داستان این رمان در روز‌های سراسر بی‌نظم و پرآشوب اواخر سلطنت پهلوی می‌گذرد. ماجرایی عاشقانه در میان هیاهو و شلوغی‌های دانشگاه تهران در روز‌های انقلاب اسلامی شکل می‌گیرد. دختری از خانواده‌ای اصیل، مرفه و مقید از شیراز به قصد تحصیل به تهران آمده است. او از دانشجویان نمونه به شمار می‌رود و همه خانم سادات صدایش می‌زنند و در فعالیت‌های دسته‌جمعی همچون تحقیق گروهی، مطالعه و کوهنوردی که در دانشگاه برگزار می‌شود، شرکت می‌کند. خانم سادات مدتی بعد با پیشنهاد عجیبی روبه‌رو می‌شود؛ پسری کردستانی با نام شوان والیان از خانواده‌ای بزرگ و متعهد به قید و بند‌های قوم و قبیله‌ای به او ابراز علاقه و بلافاصله از او خواستگاری می‌کند. درخواست پسر مورد قبول دختر قرار می‌گیرد و این اتفاقات سرآغاز ماجرا‌های پرپیچ‌وخم آینده است. 

 مطالعه کتاب مهباد دختر کردستان مناسب چه کسانی است؟
کسانی که به رمان‌های عاشقانه و اجتماعی که در حال و هوای روز‌های انقلاب اسلامی می‌گذرد، علاقه دارند، از مطالعه این کتاب لذت خواهند برد. 
با منیرالسادات موسوی بیشتر آشنا شویم: او متولد سال ۱۳۳۷ است. موسوی مقطع کارشناسی را در رشته ادبیات فارسی و کارشناسی ارشد و دکترا را در رشته الهیات و تاریخ تمدن ملل اسلامی گذرانده است. او از جمله نویسندگان پرکار و حرفه‌ای است که برای مدت طولانی در زمینه ادبیات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی فعالیت داشته و آثار مختلفی در این زمینه منتشر کرده است. او به خوبی از عهده روایت‌های داستانی برمی‌آید و برای جزئیات و ظرافت‌های داستان اهمیت زیادی قائل می‌شود. «عشق بدون مرز، زنبق‌های عاشق و امشب با من برقص» از دیگر آثار منیرالسادات موسوی هستند. او علاوه بر نویسندگی به فعالیت‌های دیگری همچون سردبیری ماهنامه دانش جوان، فعالیت به عنوان نویسنده و دبیر بخش داستان در مجله زن‌روز مشغول  بوده است. 
در بخشی از کتاب مهباد دختر کردستان می‌خوانیم: به صورت مرد نگاه می‌کنم. پوستی سفید با چشم‌های سیاه و درشت دارد. موهایش مجعد و سیاه است. به بالا شانه زده است. می‌پرسد: خانم کتابدار دیگر نیستند؟ انگشت می‌فشارد روی جلد کهنه و کاهی‌شده کتاب، می‌پرسد: انقلاب اکتبر را می‌خواندید؟ به نظرتان رمان است یا واقعیت تاریخی؟
با ترسی که هنوز دارد قلبم را می‌لرزاند، می‌پرسم: کتاب را می‌خواهید؟
با لبخند می‌گوید: نه خودتان را می‌خواهم!
حالا وحشتم بیشتر شده! می‌پرسد: نگفتید رمان است یا واقعیت تاریخی؟
با دلهره می‌گویم: هر دو! با اجازه! باید بروم. 
می‌پرسد: چرا کتاب را نمی‌برید خوابگاه بخوانید؟ کتاب مرجع که نیست!
دختر کتابدار دوباره برگشته است. نزدیک‌تر به ما ایستاده، حتی می‌توانم رژلب قهوه‌ای‌اش را ببینم. انگار ترس از چهره‌اش رفته است. فقط نگاه می‌کند! از دختر کتابدار چشم برمی‌دارم و به مرد نگاه می‌کنم، با همان لبخند می‌پرسد: چرا تعطیلات بین ترم نرفتید شیراز؟
من هم مثل دختر کتابدار ترسم را از یاد برده‌ام. می‌گویم: هم‌اتاق‌هایم رفتند شهرهای‌شان. خانواده‌ام رفته‌اند مشهد زیارت، نمی‌دانستند امتحانات من چه‌وقت تمام می‌شود!
دختر شیرازی! تنهایی توی خوابگاه حوصله‌اش سر می‌رفت، از اینکه برود شیراز در خانه تنها باشد می‌ترسید! شوان هم از فرصت استفاده کرد، آمد خواستگاری خانم‌سادات!‌
می‌پرسم: شما مرا می‌شناسید؟
دست می‌کشد به نوشته روی جلد کتاب. می‌گوید: حتی بیشتر از «تأثیر انقلاب اکتبر بر روابط بین‌الملل» که پایان‌نامه فوق لیسانسم است!
پیراهن سفید پوشیده، با کت و شلوار خاکستری. صورتش را نه کامل تراشیده است، نه محاسنش بلند است. می‌پرسد: خانم کتابدار از پشت سر نگران شما بود. شما هم حواس‌تان به ایشان بود! متوجه شدید عرض کردم، شوان والیان هستم؟
من شما را نمی‌شناسم. حتی اسم‌تان را نشنیده‌ام!

برچسب ها: کتاب ، کردستان ، نقش زنان
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار