بچه که بودم خیلی وقتها موضوع انشای کلاس، این بود که علم بهتر است یا ثروت؟ بیشتر وقتها بچهها یا خود من نمیدانستیم که به راستی چه پاسخی باید به این پرسش بدهیم و انشای خود را چگونه تمام کنیم. در بسیاری از برنامههای تلویزیونی هم این پرسش مطرح میشد و من هر بار به پاسخ درستی نمیرسیدم. گاهی نتیجه میگرفتند که علم بهتر است و مخالفانی در اینباره به نقد میپرداختند یا بالعکس برنامه با نتیجهگیری دیگری تمام میشد و باز هم مخالفان و موافقان به نقد و بررسی مینشستند و...
این پرسش از دوران کودکی تا هم اکنون که چهار دهه از زندگیام را پشت سر گذاشتهام برایم بدون پاسخ مانده بود تا اینکه اینبار بیآنکه آموزگاری برای انشا به من موضوعی بدهد خودم به دنبال پاسخی برای آن گشتم.
آیا «علم بهتر است یا ثروت؟» پرسش درستی است؟
با اینکه دربارهاش بسیار اندیشیدم و با دیگران حرف زدم ولی نتوانستم پاسخ شفافی برایش بیابم. شاید دلیلش نکتهای باشد که دوست فرهیختهام به آن اشاره کرد. او گفت که این پرسش از ریشه اشتباه است. نظر او تا حدی درست است، چون نمیشود این دو را با یکدیگر مقایسه کرد. مثل اینکه نمیتوان گفت که زن بهتر است یا مرد! ولی اینکه پول مهمتر است یا ثروت، جاهایی در زندگی خودش را نشان میدهد. درواقع جاهایی هست که باید یکی را انتخاب کنیم. آنوقتهاست که نمیشود گفت: این پرسش از نهاد اشتباه است. یکی از جاهایی که مهم میشود و تقریباً برای خیلیها در زندگی، خودش را نشان میدهد، هنگام ازدواج و تصمیمگیری برای انتخاب شریک زندگی است. بسیاری از مردم پول دارند و دانش ندارند و بسیاری دیگر هم دانش دارند و پولی ندارند. برخی هم که بین این دو هستند و تصمیمگیری درباره آنها در این زمینه چندان سخت نیست.
اینکه پول را انتخاب کنم یا دانش را پرسشی است که اینجور وقتها گریبان افراد را میگیرد. گاهی هم آنقدر محکم میگیرد که نمیگذارد درست انتخاب کنند و تصمیم درستی برای زندگی خود بگیرند. خیلیها چه زن و چه مرد، با آدمی پولدار ازدواج کردهاند که دانش یا سواد چندانی هم نداشته و خوشبخت شدهاند و خیلیها هم برخلاف آن با فرد بیپول، اما با دانشی ازدواج کردهاند و خیلی زیاد هم خوشبخت شدهاند و احساسات خوبی را در زندگی خود تجربه کردهاند. پس به راستی پاسخ صحیح کدام است؟
فردی را میشناسم که تجربیات تلخی را در زندگی پشت سر گذاشته است، بارها پول کلانی را از راههای مختلف به دست آورده و هر بار نیز به دلیلی آن را از دست داده است. او با تمام بینشی که در زندگی به دست آورده است ولی هماکنون برخلاف گذشته اعتقاد دارد که در انتخاب شریک زندگی باید به پول توجه زیادی کرد.
شخص دیگری را میشناسم که از ابتدای جوانی مسئولیت خانواده خود را به دوش گرفته و حامی آنان بوده است. او به دلیل سختیهای بسیار زیادی که در زندگی داشته، شخص خودساختهای بار آمده است. او در انتخاب شریک زندگی پول را در اولویت قرار نمیدهد ولی آن را بسیار مهم و ضروری میداند و اعتقادی هم ندارد که علم بهتر از ثروت است.
دوست دیگری دارم که در حال تشکیل خانواده است و بین انتخاب یکی از دو خواستگار خود درمانده است. این دوست من که دختر مهربان و مستقلی است، چند روز پیش گفتوگوی صادقانهای دراینباره با من داشت. او نگران آینده بود و نمیدانست که باید کدامیک از این دو شخص را انتخاب کند. او تا به امروز که دوباره با هم همصحبت شدیم، هنوز هم نگران بود.
ثروت آفرین باشیم یا ثروت اندوز؟
در یکی از کانالهای شبکههای مجازی که به راههای هوشمندانه برای به دست آوردن پول و کسب و کار خردمندانه میپردازد، به موضوعی برخوردم که برایم جالب بود.
در این کانال، مدیر پرسشی را مطرح کرده بود که بیش از ۶۰ درصد از ۵۵۰ هزار کاربرش (به طور تقریبی) به آن پاسخی با گرایش مالی داده بودند. مدیر کانال پرسیده بود که آیا درست است با مردی که پول ندارد ازدواج کرد؟ حدود ۶۰ درصد از کاربران پاسخ منفی و کمتر از ۴۰ درصد از آنان پاسخ مثبت داده بودند.
آدم فرهیختهای را میشناسم که به نکته خوبی توجه دارد. او میگوید که بیشتر ما آدمها اصالت خود را از دست دادهایم. به ثروتاندوزی گرایش پیدا کردهایم، نه ثروتآفرینی.
او امام نخست شیعیان را نمونه خوبی در اینزمینه برمیشمارد و میگوید: حضرت علی (ع) انرژی زیادی را برای آبادانی صرف میکرد و سعی داشت تا باغها را آباد کند. از این نکته میتوان این برداشت را کرد که ایشان به ثروتآفرینی میاندیشید، اما به ثروتاندوزی توجهی نداشت. همین نکته میتواند درس بزرگی برای ما در این روزگار باشد. بسیاری از ما ثروتاندوز شدهایم برای همین هم هنگام انتخاب، به انتخاب پول گرایش بیشتری نشان میدهیم.
ببین چه کسی حال تو را خوب میکند؟
اما آن دوستم که در برابر انتخاب سردرگم بود وقتی دوباره به سراغم آمد تا درباره انتخاب همسر با من مشورت کند، خودم هم نمیدانم چطور، ولی ندایی در قلبم شنیدم که آن را به دوستم گفتم.
با خودم فکر میکردم که به راستی دوست من باید کدام راه را انتخاب کند، چون حتی مشاور هم به او راه دقیق و تضمینی نداده بود. (به طور کلی با شرایطی که در این روزگار وجود دارد و زندگی را بدون پول به راستی به سختی کشانده است، پاسخ درست دادن به اینکه آیا شخص پولدار را انتخاب کنیم و دور غیر از آن را خط قرمز بکشیم یا نه، بسیار سخت است.)
دوستم برایم از سختی انتخابش و اینکه چه مشکلاتی در پی خواهد داشت میگفت که ندایی درونی به من گفت: «باید دید حال آدم با کدامیک خوب است؟»
این پیام، پاسخ پرسش بود، یعنی اینکه در اینباره اولویت در انتخاب، فکر کردن به پول داشتن و نداشتن طرف مقابل یا دانش داشتن و نداشتن او نیست. اولویت در این انتخاب، توجه به حال درونی هنگام قرار گرفتن کنار اوست. نه تنها قرار گرفتن در جایی که او باشد که حتی فکر کردن به او.
این را با دوستم درمیان گذاشتم. وقتی این جمله را از من شنید، کمی نگاهم کرد. داشت عمیقاً فکر میکرد. راهحل را پیدا کرده بود. کمکم توانستم لبخند را حتی در چشمهایش ببینم. انگار به رضایت رسیده بود. به من گفت: این چند وقت که این دو نفر در زندگیام پیدایشان شده است، واقعاً سردرگم بودم. یکی از اعضای خانوادهام میگفت: یکیشان را بپذیرم و یکی دیگر خواستگار دیگرم را پیشنهاد میداد و من در این میان واقعاً نمیتوانستم تصمیم درستی بگیرم ولی جالب اینجاست که هر وقت به آن آقایی که در حال حاضر پول چندانی ندارد، اما مرد فهمیده و خوبی به نظر میرسد فکر میکنم، قلبم آرام میگیرد. انگار آرامش مییابم و در آن لحظه، از زندگی رضایت بیشتری پیدا میکنم.
به دوستم گفتم که من مشاور خانواده نیستم و تنها آنچه را که به فکر و قلبم خطور کرده است به زبان آوردهام، برای همین مسئولیتی از بابت تصمیمی که میگیرد نمیتوانم بپذیرم و تنها از نگاه یک دوست با او همفکری میکنم ولی مطمئن هستم اگر قلبش به این ازدواج راضی است، حتماً خدا هم کمک کرده و بقیه کارها را روبهراه میکند. دوستم همین را برای خودش راهگشا دید و رفت. فکر میکنم دیگر توانسته است تصمیمش را بگیرد و من هم برایش آرزوی خوشبختی و خوشحالی دارم.